اولین دیدار
بالاخره روز موعود فرا رسید .مامانی امروز به خاطر شما از صبح مرخصی گرفتم و خونه موندم تا بعد ازظهر همراه بابایی بریم دکتر .ولی متاسفانه بازهم بابایی رو تو مطب راه ندادن نوبت ما شد و رفتیم داخل بعد از یک سری سوال کلی درباره شما رفتیم روی تخت واسه سونوگرافی .وااااااااااااااااااااای مادر،نمی دونی چه لحظه قشنگی بود وقتی دیدمت و صدای زیبای قلبت رو شنیدم. خانم دکتر سلامتت رو تایید کردو گفت تو این مدت حسابی هم بزرگ شدی ، ولی از نظر من خیلی کوچولو بودی و ما یعنی من و شما خوشحال و شاد و خندان به همراه عکس قشنگت از مطب اومدیم بیرون و خبر خوب سلامتی شما رو به بابایی دادیم و با هم حسابی شادی کردیم ...
نویسنده :
نرگس و آرش
13:58